خاطراتم... حرفای خوب و بد دلم.....! |
|
همیشه اخلاق یه اسفند ماهی کوفتی چجوریه؟!.... هم اکنون صدای من رو از بین کتاب های درسی میشنوید ( مرض دارم دروغ میگم. روی مبل پهن شدم و از درس هم خبری نیست که نیست امروز خونه مجردی داشتیم و به همراه دوستان بـساط لهو و لعب راه انداخته بودیم ینی ایــــنــــــــقـــــــــدر شلوغ کردیم و سر و صدا و خونه رو بهم ریختیم و ..... که حد نداشت بعد هم در عرض نیم ساعت تمام اثار جرم رو پاک کردیم و مظلومانه رفتیم دنبال کارمون ( ایکون چند تا گرگ در لباس بره ) ولی بعد که اهل بیت برگشتن آی دهـــنــــــم ســــرویــــــــس شـــــــــــــــــــــد آیییییی دهــــــنــــــــــــــــم ســـــــــرویـــــــس شــــــــــــــــــــد ....... ظهر درگیر تمرین با سلاح بودم که یهو با بالاترین سرعت ممکن از دستم ول شد و پرت شد توی دیوار دقیقا کنار اینه ینی مرگ رو با چشمای خودم دیدم دوباره برش داشتم و مشغول شدم که این دفعه نانچیکو صاف خورد تو دهنم حالمم کاملا خوبه
+ خر درون نوشت : نگرانشم...... + خود پسند نوشت : پایین موهام سیخ سیخی شده خیلی باحاله + کرم نوشت : میدونی یه کله خری مثل من الان دقیقا سرش واسه یه دردسر درد میکنه........ میخوای بیای؟ هــــــــــه خو بیــــــــا + بعدا نوشت : عاغا چند روزه هر کاری میکنیم میگن خدا خیرت بده ایشالا عروس شی روزی ده بار اینو میگن هاااااااااا... خدایا خودت به خیر بگذرون بـــابــــــــا... من اصلا نمیخوام کسی بیاد توی وبم فقط و فقط مینویسم که حرف هامو زده باشم زرت و زرت میان و میگن لینکت کردیم بیا لینکمون کن مدیونی اگه لینک نکنی باو اینقدر ادم رو توی عمل انجام شده قرار ندین من به همین چار تا لینکم سر میزنم و خلاص تازه اونم خواننده خاموشم اکثر اوقات
+ یه دوست جدید پیدا کردم گـــیـــلــــکــــــــیـــــــــــــه به جز پرسیسکی این دومین دوست گیلکیمه و من بسی خوشــحـــــــــــــــــالـــــــــــــــــــم تازه قراره بهم گیلکی هم یاد بده یه اهنگی رو دیشب پیدا کردم بدجور عاشقش شدم پخش کردم که مثلا من دارم شدیدا درس میخونم خیر سرم البته توی این ورزش لقب داشتن یه چیز کاملا عادیه + و من حس این روز هام رو با هیچی عوض نمیکنم مامانم با تمسخر و کلافگی... اون اسم صدام زد...... + خر درون نوشت : واسش دعا کنید............. داشتم تند تند توی کوچه راه میرفتم ( تقریبا می دویدم ) که یهو! با یه جسم سخت برخورد کردم پست های ثبت موقتم زیر دوش اب سرد توی اسانسور به محض بسته شدن در یه اهنگ عربی خفنی پخش میشه که اختیار کمرت از دستت خارج میشه ابدا نظری ندارم که چرا هر وقت من میرم دنبال کار یهو همه چیز این مملکت به فنا میره ینی مخرب در ایــــــــــــــــــــن حــــــــــــــــــــــــد ینی چی که نیروی ازاد استخدام نمیشه اخــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه نیروی ازاد مگه چشه؟ عاغا چرا ما رو ادم حساب نمی کنین؟؟؟؟؟ چرا هیچکی پاسخگو نیس؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعد با یه حالت حق به جانب رفتم صدا و سیما که بگم چرا به من کارت نمیدین چرا من کارت ندارم یه عدد ستوان تـ*م *گ اونجا بود که از اولش هر جا میرفتم اینم افتاده بود دنبال منو نیشش هم باااااااااااااااز... مث این : منم که ذاتا عاشق این قشر از ادم هام.... کلافه شده بودم دیگه با هر کی حرف میزدم این یارو میپرید وسط و بلبل زبونی میکرد و جواب میداد منم اخرش نه گذاشتم نه برداشتم زل زدم بهش و گفتم میشه یه ثانیه ساکت شی بفهمم چی دارم میگم و میشنوم؟؟؟؟ پدر سگ اصن بهش برنخورد این سیستم کارای اداری هم خیلی جالبه دیگه همش ادم رو به این اتاق و اون اتاق و پیش فلان شخص و فلان اداره میفرستن تا طرف به غلط کردن بیفته خدا رو شکر گفتن باید بری باشگاه خبرنگارن فلان منم از شر اون راحت شدم والــــــــــــــــــــــــــا قسمت مزخرف اونجا بود که باید واسه دوره ی اموزشی ثبت نام میکردم و هر چی گفتم بابا من مشکلم کارت خبرنگاریه که بهم ندادن طرف اصلا نفهمید شایدم نمیخواست بفهمه همچین نیششون تا پس کله باز میشه ادم فک میکنه احتمالا تنها دختر باقی مونده روی کره ی زمینه!!! کلی هم ذوق داشت که هم اسم دخترمی!!!!!!!!!!!!! یه مشت ******************* بیشتر نیستن کصافطا فردا صبح واسه یه جای دیگه مصاحبه دارم کلا به خاطر کار و اینا خیلی حالم گرفته شده بود. رفتم توی پارک نشستم و یه کم به اطرافم نگاه کردم و سعی کردم فکرمو متمرکز کنم رفتم کتاب فروشی... خیلی حس بدیه که یه عالمه کتاب رو به روت باشه ولی تو تقریبا همشون رو خونده باشی بعد از یه ساعت بالاخره چهار تا کتاب خریدم هر چهار تاش هم مال جلال ال احمده خیلی دوستش دارم ولی جرات ندارم بخونمشون اگه مامانم بفهمه که بازم رفتم و کتاب خریدم هم منو هم کتاب ها رو جـِــــــــــــــــــــــــــــــر میده
+ بعدا نوشت : کتاب خیلی گرون شده... خیلی........ همینجوری هم کمتر از 5% از مردم کتاب خون هستن... با این وضعیت هم دیگه ایشالا به حول و قوه ی الهی توی این مورد هم به زیر خط فقر میرسیم + خر درون نوشت : یکی رو دیدم بی نهایت شبیه ابان ماهی بود... نمیدونم توی اون یکی دو دیقه چه حالی شدم... فقط میدونم که واقعا یادم رفت نفس بکشم... صبح جلوی اینه بعد از یه شب بی خوابی دیگه زل میزنم به خودم یه لبخند کج به خودم میزنم پدر سگ پوزخند میزنه منم شستمو بهش نشون میدم!!!!!!!!!!!!!
+ همین انگشت شست و انگشت وسط رو با عشق و علاقه ی تمام از صبح تا حالا به هر چیزی و هر کسی که یه ذره هم رو اعصاب بوده حواله کردم و خـــلـــاص + والــــــــــ امروز عصر تازه یکم تبم خوب شده بود رفتم دریا همیشه خیلی طول میکشه تا شهر ما یه ذره در راه خدا هم که شده بخواد خنک بشه ولی در کمال تعجب با اینکه هنوز ابان هم نشده هوا بسی سرد بود یه قسمت بدی داشت. اونم اینکه هوا تا حدودی ابری بود و چیزی به اسم غروب افتاب وجود نداشت در عوض یه دریای طــوفــــــــــانــــــــی و خوشگی بود که نگو منم جوگیر... طاقت نیوردم و رفتم توی اب البته چون خفن سرما خوردم خــــیـــــــــلـــــــــــــــــــــی مراعات کردم و فقط تا مچ پا رفتم توی اب بعد چند ثانیه... تا بالای زانو ولی چون موج ها بلند بودن خود به خود یه جورایی تا بالای کمر خیس شدم مث بچه ی ادم زل زده بودم به ماه ( فک کن چند دیقه توی اب بودم یه تو دهنی بود در نوع خودش شانس اوردم پرت نشدم اخه همونجوری هم موج ها خیلی محکم بهم میخوردن کاملا خیس با هزار بدبختی برگشتم سر جام روی یکی از صخره ها و با دستمــال کاغذی!!!!!!!! صورت و پاهامو خشک کردم و کفش هامو پوشیدم جا داره از گوشیم تشکر کنم که لطف کرد و با اینکه کاملا خیس شده بود، نه تنها نسوخت حتی ادامه ی اهنگ رو هم پخش میکرد شب شده بود هوا هم خلی سرد تر منم رو صخره نشسته بودم که مانتو و شلوارم خشک بشه!!!! یهو مامانم زنگ زده و میگه تا پنج دیقه دیگه فلان جا باش ینی با اون سر و وضع منو دنبال خودش توی پاساژ میکشوند این همه ابرو داری کردم توی این بیست سال خیر سرم، مامانم خیلی شیک در عرض چند دیقه یه لگد زد زیرش همشو نیست و نابود کرد الان هم تماااااااااااااام استخونام دررررررررررررررد میکنه ینی دلیلش چیه؟ به خاطر اب بازی امروز که نیست خودم میدونم
+ الان هم هی میزنه به پام و میگه چته تند تند تایپ میکنی سرم رفت + بیرون رفتن امروزم دو زاویه ی دید داشت این نگاه خوبش بود............
ﺍﺯ ﺧﺼﻮﺻﯿﺎﺕ ﺧﻮﺑـــــــﻢ ﺍﯾﻨﻪ:
+ ینی عاشقتونم من دیوونه رو تحمل میکنین همونجوری که این همه مدت اون بدبخت ها به ما بسته های پیشنهادی میدادن! و عاغا ناز میکرد و میگفت نه من نمیخوام بـ.مب اتـ.م حق منه و غیره!، طی یک نرمـ.ش قهـ.رمانـ.انه! مامان منم شروع به مذاکـ.رات صلح امیز کرده و از صبح تا حالا داره بسته های پیشنهادی خوشگلش رو واسم رو میکنه بلکه از خر شیطون پیاده بشم و بیخیال رفتن به بلاد کفر بشم لکن از اونجایی که من عـــــــــــــــاشــــــــق این خر خوشگل شدم حالا هر چی 5+1 و 10+9 و .... واسم ردیف کنه من همچنان به خرسواری ادامه میدم فلذا رفتن به بلاد کفر رو حق مسلم خودم اعلام کردم البته اخرین پیشنهاد که لغو تحـ.ریم دانشکده و ثبت نام مجدد رشته ی علوم صیاصی بود بدجور منو به فکر فرو برد ولی من فریب این مکر رو نخوردم و نمیخورم
+ بـــی نــهـــایــت دلم واسه ارش و سامان و مسیح تنگ شده بود + خشک امد کشتگاه من!!!؟؟؟؟... با توئم... بوج برات
میخوام امشب تموم دیوونگی هامو واست داد بزنم.... |